هدیه خداوند
نویسنده یاسین گمرکی
آخرین زنگ
خدا مى داند آخرین زنگ دنیا کى مى خورد ولی آن روز که آخرین زنگ دنیا خورد دیگر نه مى شود تقلب کرد نه دم کسى را دید. آن روزفقط تویى و کارنامه ات و معدل نگاه و نیت و دست و زبانى که علیه تو شهادت مى دهند. و آن روزتازه مى فهمى که دنیا با همه بزرگى اش از جلسه امتحان هم کوچکتر بود و مى بینى که کنار هر لحظه ات فرشته هایى ممتحن بوده اند که هرچه مى نوشتى مى نوشتند. خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا مى خورد روى تخته سیاه قیامت اسم تو را جزء خوب ها بنویسند خدا کند حواست بوده باشد و زنگ هاى تفریح آن قدر توى حیاط نمانده باشى که حیات یادت رفته باشد. خدا کند دفتر زندگیت را جلد کرده باشی و بدانى که دنیا چرک نویسى بیش نیست............... خدا مى داند آخرین زنگ دنیا کى مى خورد آن وقت است که مى فهمى زندگى عجب سؤال سختى بود سؤالى که بیش از یک بار نمى توان به آن جواب داد..........
دلیل این همه رنج چیست؟
علت اینکه, خدا اجازه می دهد که در دنیا این همه درد و رنج و مشقت وجود داشته باشد چیست؟ داستان کوتاه زیر این موضوع را روشن می کند . مردی به آرایشگاه رفت تا آرایشگر موهایش را کوتاه کند, آرایشگر که مشغول کار شد طبق عادت همیشگی با مشتری شروع به صحبت کرد. درباره موضوعات مختلفی تبادل نظر کردند تا موضوع گفتگو به «خدا» رسید. آرایشگر گفت: « من ابداٌ به خدا اعتقاد ندارم.» مشتری پرسید: «چرا اینگونه فکر می کنی و عقیده داری؟ آرایشگر گفت « کافی است پایت را از اینجا بیرون بگذاری و به خیابان بروی تا دریابی که خدا وجود ندارد به من بگو اگر خدا وجود دارد چرا این همه آدم های مریض در دنیا هست؟ اگر خدا هست وجود این همه کودک آواره, یتیم به چه معنی است؟اگر خدا هست پس نباید رنج و مشقتی وجود داشته باشد.
خدایا تو را شکر
خدایا تو را شکر می گویم به خاطر اینکه قلبی به من عطا کردی که عاشق تو باشم.. تو را شکر می گویم به خاطر اینکه روحی به من عطا کردی ..تا معنویتت را درک کنم واینک نیز دل به روشنایی مهر تو می سپارم تا شاخه عریان امیدم، از سبزی ایمان به تو بشکفد
اموزنده
پسر آهنربایی
یاسین گمرکی