آموزنده.. ....
ریشه ام جامانده درباغی که صدها سرو داشت.
کوچ کردم از وطن تنها برای روستا. آمدم خوش خط شود
تکلیف شبها آمدم. " نور یک فانوس باشم پیش پای روستا.
گفت دانایی که گرگی خیره سر ........ هست پنهان درنهاد هربشر
لاجرم جاریست پیکاری سترگ .......روز شب مابین این انسان وگرگ
زور وبازو چاره این گرگ نیست ........ صاحب اندیشه داندچاره چیست
ای بسازور آفرین مرد دلیر .......... هست در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه با گرگش مدارا می کند........... خلق خوی گرگ پیدا می کند
درجوانی جان گرگت را بگیر .........وای اگراین گرگ گردد باتو پیر
روزپیری گرچه باشی همچوشیر.......... ناتوانی درمصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را می درند .......... گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینچنین انسان بودآن دردمند ........ نفس اگر بر او شود پیروز مند
........................
با این زبون......
میشه مسخره کرد/ باهمین زبون میشه روحیه داد.
بااین زبون میشه دل شکست/باهمین زبون میشه دلداری داد.
بااین زبون میشه آبروبرد/با همین زبون میشه آبرو خرید.
بااین زبون میشه جدایی انداخت/باهمین زبون میشه وصل کرد.
بااین زبون میشه آتش زد/بااین زبون میشه آتش روخاموش کرد.
اگراختیار هیچ چیز را نداشته باشیم. اختیار زبانمان راداریم.
این هم یک راه برای شروع تازه "
همیشه بهترین باش
اگرنمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی
بوته ای در دامنه ای باش …
ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه می روید
اگر نمی توانی درخت باشی ،بوته باش .
اگر نمی توانی بوته ای باشی، علف کوچکی باش
و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن
اگر نمی توانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش
ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه!..
همه ما را که ناخدا نمی کنند، ملوان هم می توان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر
و آنچه که وظیفه ماست،چندان دور از دسترس نیست.
اگرنمی توانی شاه راه باشی ، کوره راه باش
اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی بهترینش باش.
